یه چیزی امروز فکرم را به خودش مشغول کرده بودو آنم اینکه سرزمین وحی این روزها میلیونها میهمان خدا را در دل خودش جای داده فکر نمیکنم در زمان دیگری ما این خاک مقدس را به این شلوغی ببینیم ودرست در شب شهادت پنجمین پیشوای مسلمین در شهر رسول خدا هیچ زائری نیست که بر مزار ایشان حاضر شود غربت را باید چجوری معنا کرد یعنی سختر از امشب هم در تاریخ وجود داره به نظرم سختر غربت مهدی فاطمه است با اینکه هست انگار که نیست ما هنوز امام غائبمون را درک نکردیم وقتی پا گذاشتم به عرفه یه گوشه ای دور از چشم همه خلوت کردم و دعا عرفه را خوندم همیشه سفر حجی که رفتم خاطره سرزمین خاکی عرفه برام یه چیز دیگه بود دوست داشتم دست خالی بر نگردم ولی چیزی که من خواستم خیلی سنگین بود نه برای خدا برای خودم شایدم برای همین که انقدر خدا امتحانم میکنه یعنی قرار بخاطر آن خواسته تا آخر دنیا امتحان پس بدم ...
تشنه دعای عرفه حاجیم زیر پل سعدی زیر آسمان با آن غروب غم انگیز آفتاب و نوای میکشی مرا حسین حاجی آه صدای هق هق مردمی که نمیتونن فریاد بزنن تو این سالها گاهی آسمان دلش برای خاک تنگ میشد و به این خاک بوسه میزد چقدر لذت بخش بود وقتی بوی خاک بارون زده به هوا بلند میشد انگار تازگی دوباره به این شهر بر میگشت حس خوب با تو بودن خدای من کاشکی امسال آسمان چشمام بتونه از تو خاک شدن را بگیره تا دلم دیگه بهانه زمینی نگیره کاشکی امسال بتونم تا عید قربان نفسم را قربانی کنم کاشکی امسال بتونم دل از ظاهر دنیا بکنم کاشکی امسال آسمان چشمام بتونه ازت خاک شدن را بگیره .آمین یا ربالعالمین.